قسمت اول    
      قسمت دوم        
قسمت سوم
  قسمت چهارم 

   قسمت پنجم   
  قسمت ششم


معرفی و نقد فیلم فارست گامپ | Forrest Gump
عنوان فارسی:فارست گامپ

کارگردان:رابرت زمكيس Robert Zemeckis

تاریخ عرضه:6 July 1994

ژانر:کمدی ، جنگی ، عاشقانه

فیلمنامه:Winston Groom ، Eric Roth

محصول کشور:آمریکا

زمان فیلم:142 دقیقه

بازيگران:

تام هنکس (فارست گامپ)
رابین رایت پن (جنی کوران)
گری سینایس (ستوان دن تیلور)
سالی فیلد (خانم گامپ)
میکلتی ویلیاتمسون (بوبا)
مایکل کونر هامفری (کودکی فارست)
هانا هال (کودکی جنی کوران)
هالی جوئل آزمنت (کودکی فارست گامپ)
موسيقي : آلن سيلوستري
فيلم برداري : دان بورگس
تدوين : آرتور اشميت
توزيع كننده : پارامونت پيكچرز
كشور : امريكا
زبان : انگليسي
بودجه : 55000000
فروش : 679693974

فارست گامپ نامزد دریافت 13 جايزه اسكار شد و از این تعداد ۶ جایزه را دريافت كرد.

جوايز:
برندهٔ جایزه اسکار بهترین فیلم
برندهٔ جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای رابرت زمکیس
برندهٔ جایزه اسکار بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی برای اریک راث
برندهٔ جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای تام هنکس
برندهٔ جایزه اسکار بهترین تدوین فیلم برای آرتور اشمیت
برندهٔ جایزه اسکار بهترین جلوه های ویژه


فارست گامپ

فارست گامپ یکی از خوش ساخت ترین فیلم های تاریخ سینما ست. فیلمنامه قوی که بر گرفته از رمانی به همین نام نوشته «وینستون گروم-۱۹۸۶» است به همراه بازی زیبای بازیگران آن و استفاده از جلوه های ویژه فراوان و متنوع فیلم زیبایی را خلق کرده است.

فیلم علیرغم نیشخند طعن آمیز به مسائل سیاسی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ امریکا هرگز به دام شعارهای اخلاقی یا ایدئولوژیک نمی افتد و در عین حال نیز فیلمی صرفا کمیک نیست.« امانوئل کانت » مفهوم « قصدیت بدون قصد» را در مورد اثر هنری تعریف می کند که از دیدگاه او در اثر هنری اجزای تشکیل دهنده فرم اثر چنان در لایه های پنهان اثر مخفی می شوند که در یک کلیت ارگانیک هیچ یک از مقصود هنرمند به صورت آشکار و عیان بروز داده نمی شوند.
با این تعریف می بینیم که فیلم بدون پرداختن به مسائل یکسره شعارگونه ،مسائل مختلفی را از استفاده ابزاری از ورزش در راه سیاست، جنگ سرد، جنگ ویتنام و...به صورت نیشخند وار به شوخی می گیرد.
فارست گامپ ساده دل و کند ذهن با بهره هوشی ۷۰ قهرمان فیلم است.فیلم با پرواز یک پر معلق در آسمان که از مسیر خیابان ها می گذرد ،بر شانه مردی می نشیند و مجددا پرواز کرده و جلوی پای فارست به زمین می افتد ، آغاز می شود. اوست که پر را برداشته و لای تصویر آسمان کتاب خود می گذارد. دوران کودکی فارست با دوستی جنی می گذرد.دوست شدن آن ها کاملا تصادفی است. جنی به او کتاب خواندن (وظیفه و هدف هر دانش آموز) را می آموزد و فارست به او آویزان شدن از درخت را یاد می دهد.

در این فیلم ما با سه نگرش به زندگی از طرف بازیگران روبه رو هستیم:

۱- جنی / بوبو / سروان دان : هر سه این نمونه ها با هدفی که برای خود در آینده در نظر گرفته اند زندگی می کنند. برای هر سه آن ها زندگی راهی است که تنها باید خواست و رسید. جنی می خواهد از خودش به یک خواننده معروف برسد. بوبو می خواهد از خود به یک تاجر فروش میگو بسازد و سروان دان می خواهد چون نیاکانش قهرمان جنگ شود حتی با مرگش.

۲- مادر فارست: او یک تقدیرگراست و معتقد است انسان تنها باید با تقدیر خود بسازد و کنار بیاید. تمام حرکت از دید او دعاست.

۳-فارست گامپ: که پر (تصادف و حادثه) را لای دفترش می گذارد( اراده شخصی). در واقع فارست کم هوش با اراده خود و استفاده از عامل انتخاب در حادثه ها و اتفاقات زندگی به پیش می رود.

فارست اول بار به استعداد خاصش در دویدن وقتی پی می برد که بچه ها با سنگ او را می زنند و او فرار می کند. در سکانسی زیبا فارست که قهرمان مسابقات راگبی شده است به دیدار «جان کندی» می رود. رئیس جمهور از همه یک سوال می پرسد(چه احساسی دارید؟) و آنها هم به صورت کلیشه ای یک جواب می دهند(افتخار) .گویا فارست هم این جواب را برای این سوال حفظ کرده اما وقتی رئیس جمهور همان سوال را از او می پرسد فارست می گوید به دستشویی احتیاج دارم.!! فارست میان آنچه از ذهنش می گذرد و آنچه بر زبانش می آید تفاوتی نیست. اما دورویی و دروغگویی دیگر انسان ها از او که اینگونه نیست ذهنیت احمق را بین مردم می سازد. او در واقع از سیاست و تعارف چیزی نمی داند ٬ بر خلاف دیگران که قربانی کردن حقیقت در پای مصلحت را ذکاوت نام نهاده اند.

فارست به جنگ می رود بدون اینکه کوچکترین اطلاعی راجع به هدف جنگ داشته باشد. آنجاست که با بوبو و سروان دان آشنا می شود. فارست به توصیه جنی عمل می کند که به او می گوید :به فکر قهرمان بازی نباش! هر جا خطری پیش آمد فرار کن !!» بوبو که نقشه ها برای تجارت میگو کشیده است کشته می شود و سروان دان که می خواهد قهرمان جنگ شود زخمی شده و پاهایش قطع می شوند. تنها یک حادثه خط باطل بر تمام برنامه ریزی های آنان می کشد. یکی دیگر از صحنه های جالب فیلم جایی است که فرمانده از فارست می پرسد :« هدف تو از خدمت در ارتش چیه !» و فارست فریاد می زند «هر چه شما بگین !» و فرمانده در برابر احمقانه ترین جواب از او تقدیر می کند. و یا صحنه ای که فارست در هنگام اخذ نشان لیاقت باسن زخمی خود را به رئیس جمهور نشان می دهد.

شاید یکی از زیباترین سکانس های تاریخ سینما صحنه ای است که فارست می خواهد در برابر اجتماع ضد جنگ از اهداف جنگ بگوید.افسری بلندگو را قطع می کند و تا دیگران بلندگو را وصل کنند و صدای فارست به گوش مردم برسد فارست حرفهایش تمام شده است. و این است آنچه مردم از سیاست و هدف جنگ شنیدند !!

فارست کشتی میگو خریده و به کار صید مشغول می شود.سروان دان که از یک رویای ایده آلیستی (قهرمان جنگ ) و ناگامی در آن به نیهیلیسم ضد مذهب و عقیده رسیده و الکلی شده است در میان مرز بین دو قطب ایده آلیسم و نیهیلیسم زندگی را از فارست می آموزد.او که به خاطر نجات بدن زخمی اش توسط فارست و ناکامی رویایش از او عصبانی بود حال از از او تشکر می کند. فارست به او یاد می دهد : زندگی یعنی از دل همین چیزهای به ظاهر کوچک و جزئی زندگی را ساختن.